امیدوارم که شب یلدایتان همانند ستاره هایی که در آسمان درحال درخشش هستند ، روشن و نورانی باشد ، یلدا مبارک




تاريخ : یک شنبه 30 آذر 1399 | 21:25 | نویسنده : montazer |

 

 

 در رحمت خدا همیشه بازه 

پس فکرت را از همۀ

این اما و اگرها دور کن
 
ترس و ناامیدی و تردید را
 
بخاک بسپار
 
وامید و صبر و عشق را
 
راه زندگیت قرار بده



تاريخ : پنج شنبه 1 آبان 1399 | 23:53 | نویسنده : montazer |

 




تاريخ : یک شنبه 9 شهريور 1399 | 21:42 | نویسنده : montazer |

 

 

 

چه انتظار عجیبی!

    تو بین منتظران هم عزیز من ، چه غریبی!

       عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت ...

          چه بی خیال نشستیم ، نه کوششی ، نه وفایی

              فقط نشسته و گفتیم ، خدا کند که بیایی... 




تاريخ : یک شنبه 5 مرداد 1399 | 23:19 | نویسنده : montazer |

 




تاريخ : یک شنبه 22 تير 1399 | 23:36 | نویسنده : montazer |

 




تاريخ : جمعه 20 تير 1399 | 1:27 | نویسنده : montazer |

 




تاريخ : شنبه 31 خرداد 1399 | 1:12 | نویسنده : montazer |

 من می نویسم با دستانم

راه می روم با پاهایم

من می بینم، می بویم، می خندم

من ...

هر دم و بازدم

در پس هر کنج

بر فراز اوج

این همه نعمت، از ورای توست

تنها یک جمله از آنت

هیچ نیست در وصف محالت

خدایا...!!!!!

حمد تو را زین همه لطف و کمالت ...!!!



تاريخ : چهار شنبه 17 ارديبهشت 1399 | 21:55 | نویسنده : montazer |
 
 
 
یا مقلب قلب ما در دست توست
یا محول حال ما سرمست توست
کن تو تدبیری که در لیل و نهار
حال قلب ما شود همچون بهار
 

 




تاريخ : جمعه 1 فروردين 1399 | 23:46 | نویسنده : montazer |

 


 
 
گر سینه شود تنگ خدا با ما هست
گر پایی شود لنگ خدا با ما هست
دل را به حریم عشق بسپار و برو
فرسنگ به فرسنگ خدا با ما هست ...
خواهم ز خدا ، خسته و درمانده نباشی
محبوب خدا باشی و شرمنده نباشی
ای دوست الهی که در این عالم هستی 
سرزنده بمانی و سرافکنده نباشی...



تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1398 | 21:26 | نویسنده : montazer |
 
 
 گاهی خدا با دستِ تو، دستِ دیگر بندگانش را میگیرد...
با زبان تو، گره کار بنده ای را باز میکند...
با انفاق تو، گرسنه ای را سیر و عریانی را می پوشاند...
با قدم تو، مشکلی را حل میکند...
وقتی دستی را به یاری میگیری،
بدان که در آن زمان دستِ دیگر تو،  در دست خداست... 
اجازه دهید کلماتتان، باعث قوت قلب دیگران شود، الهام بخش شان باشد و مسیرشان را روشن کند.
اجازه دهید اعمالتان، زنجیرهای دیگران را  باز کند.
اجازه دهید دست هایتان، چشم بند را از دید دیگران کنار بزند.
اجازه دهید عشقتان، یک نمونه درخشان برای دیگران باشد.
و در پایان اجازه دهید محبت شما، نمایشی از محبت خالق مهربان و کائنات باشد.
 همواره دستانتان در دستان خداوند متعال ...
 

 




تاريخ : شنبه 19 بهمن 1398 | 1:30 | نویسنده : montazer |
خجالت میکشــــــــــــم...
اسمم را گذاشته ام : منتظــــــــر
اما زمانی که دفتر انتظارم را ورق میزنی می بینی
 
 
فضاری مجازی را بیشتر از امامم میشناســـــم
حتی گاهــــــــــی صبح آفتاب نزده آنهارا چکــــــــ میکنــــم...
اما
عهــــــــــدم را نــــه...!!!
 

  




تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1398 | 23:55 | نویسنده : montazer |
سرگردانم! مثل عقربه های ساعت
خودت بگو! به کدام سو بایستم برای سلام دادن به تو؟
"السلام علیک یا ابا صالح المهدی"
 
 
 



تاريخ : شنبه 28 دی 1398 | 12:48 | نویسنده : montazer |

 مهدے جان!

 
 هر زمان که مے گوییم
 
"العجل یا مولای یا صاحب الزمان"
 
زمزمه هایت را میشنوم که میگویے:
 
صبر کن چشم دلت نیل شود مے آیم
 
شعر من حضرت هابیل شود مے آیم
 
قول دادم که بیایم به خدا حرفے نیست
 
 دل به آیینه که تبدیل شود مے آیم
 
اللهم عجل لولیک الفرج



تاريخ : جمعه 1 آذر 1398 | 14:33 | نویسنده : montazer |

وقتی دلت میگیره ...

جلوی آیینه می ایستی ...


رژ لب میزنی...

کمی عـــــــطر...


نیش خندی میزنی به خودت...


به دلتنگی هایی که براشون نقاب میدوزی ...


لباس رنگی ات رو میپوشی ..


موهات رو می بندی ..


چند دانه ای مروارید به بغض هات میآویزی ...


در آخر آنــــــــــــــقدر زیــــــــبا میشوی که همه شک میکنند
 دلتنگترین دخترک دنیایی




تاريخ : یک شنبه 29 مهر 1397 | 22:52 | نویسنده : montazer |

.... عزیزم ...

ندان که دوستت دارم ...

تمام دلخوشی من به این است که ندانی و دوستت بدارم .

وقتی میفهمی و میرانی ام چیزی درون دلم فرو میریزد... چیزی شبیه غرور .

....عزیزم لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم ...

بعد از تو هیچ کس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند.

نمیگذارم ... نمیخواهم...

.... عزیزم همین که هستی دوستت دارم ...

حتی سایه ات را که هرگز به آن نمیرسم...




تاريخ : شنبه 7 مهر 1397 | 21:34 | نویسنده : montazer |

 

Related image

بس است،


به تو گفتن کجایی؟


که این سوال دردی را دوا نمی کند.


باید گفت؛


یاصاحب الزمان


من کجایم؟

Image result for ‫یا مهدی دلم تنگ شده‬‎




تاريخ : چهار شنبه 21 شهريور 1397 | 20:55 | نویسنده : montazer |

Image result for ‫یا مهدی دلم تنگ شده‬‎

در سکوتی که دلت دست دعا باز نمود

یاد ما باش که محتاج دعاییم هنوز




تاريخ : پنج شنبه 27 خرداد 1395 | 11:8 | نویسنده : montazer |

Image result for ‫یا مهدی دلم تنگ شده‬‎

شنبه شد پنجره از آمدنت وامانده .

دوسه تا دلهره از جمعه؛ ز تو جامانده .

جمعه و شنبه دگر فرقی ندارد بی تو

تامیان من و تو فاصله برجامانده




تاريخ : شنبه 22 خرداد 1395 | 15:43 | نویسنده : montazer |

عصــر يكـــ جــمعه دلــگير،

دلــم گفت: بگــويم، بنويــسم

كـه چرا عشق به انسان نرسيدس

چـــرا آب به انسان نــرسيدست

و هنوزم كه هنوز است، غم عشق به پايـان نرسيدستـــ...

بگو حافظ دل‌خسته ز شيراز بيايد...

بنويسد كه هنوزم كه هنوز اسـت...

چرا يوسف گم‌گشته به كنعان نرسيدست و

چـرا كلبه احزان به گلستان نرسيدست...

عصر اين جمعه دلگير

وجــود تو كنـار دل هــر بــي‌دل آشـفته شـود حـس

كجــايي گــل نـــرگس؟




تاريخ : جمعه 4 ارديبهشت 1394 | 17:59 | نویسنده : montazer |

هـــر روز که از خــواب بیــدار می شــوم ،
می بینم هنوز امــروز است و فـــردا نیـامـده است …
فــردا واژه ای بیش نیست ،و هــر چـه که هست امــروز است ،
بیایید امــروزهـــا را قـــدر بــدانیـــــم…!




تاريخ : جمعه 28 فروردين 1394 | 21:38 | نویسنده : montazer |

دختر سرزمین من!

احساس مےکنم این روزها معناے زیبایے را گم کرده اے

باور کن زیبایے در چشمهاے رنگ روشن و لبهاے برجسته کرده سرخ نیست

باور کن هر چه قدر هم دماغت را کوچک و سر بالایش کنے زیبا نخواهے شد

 

 

دختر سرزمین من...

معیارهاے زیبایے ات را تغییر بده

زیبایے ظاهرے هر فرد،همانیست که خداوند در وجودش قرار داده

و این زیبایے ظاهر زمانے به چشم خواهد آمد که تو قلب پاکے داشته باشے

آنوقت همه تو را زیبا خواهند دید!!

از صمیم قلب برایت آرزو مےکنم زیبایے حقیقے گم شده ات را دوباره پیدا کنے...




تاريخ : شنبه 8 فروردين 1394 | 22:49 | نویسنده : montazer |




تاريخ : شنبه 8 فروردين 1394 | 22:36 | نویسنده : montazer |

تو آنقدر با ارزش و پاک هستی که . . . دانشمند فاضل و نویسنده اندیشمند استاد سید عباس نور الدین برایم نقل کرد که روزی امام موسی صدر در یک کلیسا ( یا دانشگاه ) سخنرانی بسیار موثر و جذابی ایراد کرد و همه را مجذوب نمود.

اواخر سخنرانی یک خانم جوان و زیبا که از این توفیق یک عالم مسلمان بسیار دلخور بود به دوستانش گفت: من می دانم چطور حالش را بگیرم و ضایعش کنم!

و بلافاصله پس از پایان سخنرانی درحالی که همه را متوجه خود کرده بود جلو رفت و دستش را به طرف ایشان دراز کرد...

 

ایشان طبق عادت دستشان را روی سینه گذاشتند. او هم منتظر همین بود پرسید: می خواهید نجس نشوید؟ ( و به همان موضوعی اشاره کرد که مشکل سوتفاهم خانم هاست و شبهه دون پایه بودن زنان در دیدگاه اسلام و نجس بودن غیر مسلمانان و . . .)

 

ایشان با زیرکی بلافاصله پاسخ دادند: بل لا حافظ علی طهارتک! فرمودند بلکه برعکس تو آنقدر با ارزش و پاک هستی که چنین تماس هایی حریم قدسی و زنانه تو را می آلاید . . .

این جواب حکیمانه و عارفانه و عمیق و هوشمندانه نه تنها توطئه او را خنثی کرد بلکه کار برعکس شد وجمعیت مسیحی حاضر بیشتر به وجد آمده و به ایشان ارادت بیشتری پیدا کردند.

 




تاريخ : شنبه 8 فروردين 1394 | 22:30 | نویسنده : montazer |




تاريخ : یک شنبه 10 اسفند 1393 | 20:14 | نویسنده : montazer |

حــضــرت مـــــهـــــدی عـلـیـﮧ الـسّـلام مـے فـرمـایـنـد:

« بـه شـیـعـیـان مـن بـگـویـیـد

خـدا را بـه حـق عـمـه ام زیـنـب سـلام الله عـلـیـهــا

قـسـم دهـنـد تــا خـداونـد در فــرج مـن تـعـجـیـل نـمـایـد...»

اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها




تاريخ : جمعه 24 بهمن 1393 | 23:26 | نویسنده : montazer |

 

مي پرســـــد :

چرا گرفتـــــهـــ اي ؟

مي گويـــــم...

نمي دانــــــم ... شايد

شايـــد چون اين جمعـــهـ هم گذشتــــــ و...

شايـــــد چون دارم پيــــر مي شوم .. و...

شايــــد مي ترســــــم آن بهتــــــرين را...

...
..
.

اما براي جمله هايم " فعـــــل " نمي گذارم....

اين افعال مرا " ترســـان تر " مي كند




تاريخ : شنبه 18 بهمن 1393 | 20:53 | نویسنده : montazer |

 

ارباب اجازه...؟

بخدا ما دلمان تنگ میشود.... 

زود تر بیا ...


اَللهُمَ عَجّل لِوَلیِکَ الفَرَج ...




تاريخ : جمعه 10 بهمن 1393 | 19:52 | نویسنده : montazer |

نگهداشتن دیــــن و ایمان در آخرالزمـان مثل نگهداشتن

 ذغال گداخته در کـــــــف دست است...

 

عطر گل نرگس ...




تاريخ : چهار شنبه 8 بهمن 1393 | 19:58 | نویسنده : montazer |

بیا ! بهار تمام قشنگی ها...

روزهایم دو دستی بر سر زدند و گفتند؛ دیدی چه شد؟؟ باز هم کسی نگفت بهار...

باز هم کسی بهاررا یاد نکرد! یکی نگفت با یک گل هم بهارمی شود...!

گفتم: حالا دیگر قصه ی غربت بهاررا همه می دانند، حتی شما...

گفتند: همین جاست قصه ی غربت بهار، غربت بهارهم غریب است!

داستان هایم همه تکراری شده اندبهارمن؛

خسته ام ، خسته ام از این تکرار، پاییز و زمستان و دوباره خزانی دیگر...

آنقدر از بهارمنوشته ام که دیگر کلماتم هم تمام شدند...کلمه هایم پاییزی شدند و برگ ریختند، برگ شدند و روی ورق هایم سنگینی کردند؛

اما با دل نوشته هایم،نیامدی... بهارم ،امیدم،...نیامدی

روزها راست می گویند، کسی نگفت سال هم که عوض شود، بهارکه نیامد. سال که عوض شد، روزها خزانی تر شدند.. کسی نگفت کدام نوروز بی بهاررا نوروز می گویند؟؟!

همین که سال عوض شد، روزهای تازه رسیده را هم رنگ زدم.رنگ غربت...رنگی که سال هاست به آن عادت کرده ام، بهارم... اما همین که رنگشان زدم، چشمانتقویم هم بارانی شد و بهانه گرفت و گفت سال هاست چشم به راه کسی ام که با رنگ سبز روی یکی از روزهایم بنویسد: روز آمدن بهار...!

و اینک مولای باران های بهاری،

بهارآدینه های یخ زده و بی حاصلم،

سالهاست که کنار هفت سین انتظارت نشسته ایم، اما خبری از بهارمان نیست..

روزها راست می گفتند.رنگ غربت تقویم را هرچه کردم، زدوده نشد.

باران امیدم، بهارناز نرگس هایم، تکرار دیگر تابی ندارد...!

بهاران به قربانت آقای باران...ما را با جمعه های نگرانمان تنها نگذار...!

بیا ! بهار تمام قشنگی ها...

٭٭٭ السّلام علی ربیعِ الانامِ و نضرة الایّام ٭٭٭

 




تاريخ : شنبه 27 دی 1393 | 20:40 | نویسنده : montazer |

 

نه کوشـــشی

نه وفــــایی

فقـــــط نشسته و گوییــــم

خدا کنـــــد که بیایی

این همه اشک

این همه انتظار یار

این همه غربت

دلیل خود مـــــــــــا هستیم

اگه صاحب زمانو از ته دل صدا کنیم

حتمـــــا میاد پس دعــــا کنیم




تاريخ : جمعه 12 دی 1393 | 13:58 | نویسنده : montazer |

 

 

 

 

نهم ربیع الاول

سالروز آغاز ولایت و امامت و زعامت


آخرین سحاب رحمت ، ناجی امت 


و یگانه ذریه ذخیره دودمان آل طاها،


صاحب العصر و زمان ،حضرت اباصالح المهـدی 


برمحبان ، منتظران و چشم انتظــاران 

 

ظهــورش تبریک و تهنیت باد

 

 




تاريخ : چهار شنبه 10 دی 1393 | 22:44 | نویسنده : montazer |

 

آقای من..

قرار نیست فقط غروبهای پنجشنبه تا غروب جمعه

سراغت را بگیریم..

قرار نیست فقط جمعه ها انتظار ظهورت را بکشیم..

آری..

شنبه هم میشود از دوریت ناله سر داد..

یکشنبه هم میشود انتظارت را کشید..

دوشنبه هم میشود دنبال گمشده گشت..

سه شنبه هم میشود با آقا درد دل کرد..

چهارشنبه هم میشود به خاطر آقا گناه نکرد..

یابن الحسن

دوریت درد بی درمان است

ای پسر فاطمه

امروز جمعه نیست اما دلم برایت "تنــــگ" است.  




تاريخ : پنج شنبه 4 دی 1393 | 19:14 | نویسنده : montazer |

چه ظالمانه یادمان میرود که هستی، ما که روزی مان را ازسفره تو می بریم و می خوریم.


میدانم گناه هم که میکنیم،باز دلت نمی آید نیمه شب در نماز دعایمان نکنی!


یا صاحب الـــزمـــان شــرمنده ایم . . .

 

 

یـہ لحظه هایـے هست کـہ من در خوابم ... خواب غفلت...


یـہ لحظه هایـے هست کـہ من بـہ کل فراموش میکنم وظایفم رو...


یـہ لحظه هایـے هست کـہ اصلا انگار نـہ انگار کـہ یـہ امام "زنده" و "ناظر" داره در زمان من زندگـے میکنـہ


یـہ لحظه هایـے هست کـہ من خون بـہ دلش میکنم...


یـہ لحظه هایـے هست کـہ میگم "آقاجان شرمنده ام" ولـے خیلـے زود همـہ چـے یادم میره...


یـہ لحظه هایـے هست کـہ من اصلا سرباز خوبـے نیستم..


من اسم این لحظـہ ها رو ((( هـــمـــیـــشـــہ))) گذاشتـہ ام...


آقا جان شرمندم روم سیاه !!

 




تاريخ : چهار شنبه 3 دی 1393 | 12:14 | نویسنده : montazer |

روزگاری شهر ما ویران نبود              دین فروشی اینقدر ارزان نبود

 

صحبت از موسیقی و عرفان نبود         هیچ صوتی بهتر از قرآن نبود 



دختران را بی حجابی ننگ بود             رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود

 

مرجعیت مظهر تکریم بود                     حکم او را عالمی تسلیم بود

 

 

 

اینک اما ......... 

 

پشت پا بر دین زدن آزادگی است 

 

حرف حق گفتن عقب افتادگی است 




آخر ای پرده نشین فاطمه              کی رسی برداد دین فاطمه




اللهم عجل لولیک الفرج............




تاريخ : جمعه 28 آذر 1393 | 19:38 | نویسنده : montazer |

 دست بـﮧ قلم بردم تا برایتان حرف ها بزنم اما نشد ...



خواستم از "دردم" بگویم دیدم دردِ شما ، خودِ (( من )) م ...



خواستم از "بـﮯ کسـﮯ" ام حرف بزنم دیدم 「تنها」تر از شما در عالم نیست



خواستم بگویم "دلم از روزگار گرفتـﮧ" دیدم خودم در 「خون بـﮧ دل」 کردنِ شما کم نگذاشتـﮧ ام ...



بـﮧ راستـﮯ کـﮧ وسعت (( مظلومیت )) شما قابل اندازه گیرے نیست

 




تاريخ : پنج شنبه 27 آذر 1393 | 21:5 | نویسنده : montazer |

مــهــدے جــآن ؛



آلــودگے هــوا که سهـل اسـت .. !



آلودگے دلـهـایمان نیز از حــدهـشـدارگـذشـتـه،



نــفــس‌هـایـمـان به شــمــاره افــتــاده .. !



ســال ‌هـاست زنـدگے‌مـان ::: تــعــطــیــل رســمــے ::: ‌ســت ...



هوآے بــآریــدن نــدآرے مــولــآ ؟!

 




تاريخ : پنج شنبه 27 آذر 1393 | 20:54 | نویسنده : montazer |

 

 برا آقا چکار کردی؟

 

 

 

شده تا حالا بخاطر خدا ....

 

بخاطر قلب نازنین امام زمانت...

 

از خیلی چیزا بگذری؟؟؟؟

 

از یه نگاه حرام....

 

از یه کلیک حرام!!!!....

 

از بازدید یه سایت نامشروع...

 

یا از نشستن پای ی فیلم مبتذل...

 

یا از رفتن به مهمونی هایی آنچنانی که جوونا.......

 

چقد سعی کردی دل آقا رو بدست بیاری؟؟؟؟

 

چقد سعی کردی نمازتو اول وقت بخونی؟؟؟

 

چقد سعی کردی دست ی نیازمندی رو بگیری؟؟؟

 

تا حالا شده برای بدست آوردن ی دل شکسته قدمی برداری؟؟

 

چقد سعی کردی صبح جمعه ای بیدار شی و 

 

دعای عهد و با خودت زمزمه کنی

 

و برای غریبی و تنهایی آقا گریه کنی؟؟؟....

 

بقولی بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت؟؟؟؟

 

فقط یادمون باشه ادعای خالی رو ازمون قبول نمیکنن

 

 

باید نشون بدیم با اعمال پاکمون

 

نه اینکه هر کاری دلمون بخواد بکنیم...ک....و

 

در آخر بگی روشن فکرمو دلم پاکه!!!!!!!!!!!!!

 

نه فداتشم...نمیشه....نمیشه...

 

بخدا اینا قلب آقا رو میرنجونه...والله میرنجونه...بالله میرنجونه....

 

فقط ...خبر از دل پر درد گل یاس فاطمه داری که این چنین میکنی؟؟؟


خدایا برسان مهدی فاطمه را......

 

دنیایت بدجوری طعم قهوه تلخ را میدهد.....

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 




تاريخ : شنبه 22 آذر 1393 | 11:30 | نویسنده : montazer |

جمعه ای هم آمد اما او نبود

 

جمعه ای دیگر صبوری میکنم

 

ترسم از این است نبینم روی او

 

انتظارم را مروری میکنم

 

من به امیدی که بینم روی او

 

صبح جمعه عشق معنا می کنم

 

در غروب پر غمش در این دلم

 

ناله ی (امن یجیبا) میکنم

 




تاريخ : جمعه 21 آذر 1393 | 23:24 | نویسنده : montazer |

 

بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد


دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد


به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید


همی بوسم خاکی را که بوی کربلا دارد...

 

 

 

 

اقا جان اربعینتان است و من همچنان بی توفیق...

 

 اقا جان من منتظر و چشم به راه دعوت نامه ات هستم...




تاريخ : جمعه 21 آذر 1393 | 23:17 | نویسنده : montazer |